درست است: چندتایی از ما در طول کل ماجرا خواب بودند، اما بقیه فورا فهمیدیم مشکلی پیش آمده. سرجاهای مان بی تاب شدیم، و دقیقا چه چیزی حس کردیم؟ نا آرامی، جنب و جوشی در فضا، سکوتی که قبلا وجود نداشت؟ چند نفری به این طرف و آن طرف کابین سرک کشیدند… .
وقتی در میان قفسههای کتاب فروشی بالا و پایین میکردم فروشنده جوان با لبخند گرمی به سمتم آمد. پیشنهاد کمک داد. به او گفتم به دنبال کتابی روان و راحت هستم. از آن کتابهایی که موقع خواندن دیگر به آن فکر نکنم.
کتابی که نویسنده بهم معرفی کرد پرندگان در پاییز بود.
بدون شک این کتاب برای وقتهایی نیست که دلتان میخواهد به چیزی فکر نکنید. در ۲۰ صفحه اول کتاب به پهنای صورت اشک ریختم. اما از خرید کتاب پشیمان نشدم.
کتاب داستان بازماندگان یک سقوط هواپیماست که برای جمع کردن هر وسیلهای باقیمانده از عزیزانشان به یک جزیره کوچک سفر میکنند. وجود دو شخصیت پرنده شناس در میان این جمع باعث میشود تا نام کتاب پرندگان در پاییز باشد. وگرنه که سقوط و هواپیما را چه به مهاجرت پرندگان در پاییز؟!
دیدگاهتان را بنویسید