روایت آخرین رمان علوی است که نخست در ۱۳۷۷/ ۱۹۹۹م، دو سال پس از مرگش، در تهران چاپ شد. نویسنده در جملههای آغازین آن را نه قصه و نه رمان دانسته.
«هیچ گونه حادثهٔ غریب و عجیبی در آن وجود ندارد. حکایت نیست، روایت است. سرگذشت نیست، تاریخچهٔ دورانی است که از روی نواری دربارهٔ رویدادهای زندگی انسانی رنجکشیده، نقل شدهاست .»
آن را آمیختهای از رمان کلیددار، رمان عقیدتی و رمان خودزندگینامهای دانستهاند.انتشارات نگاه، یکی از ناشران این اثر، آن را یک رمان توصیف کرده که «با همه اشارات تاریخی ظاهراً واقعی که در آن وجود دارد، به هرحال یک رمان است، و مثل همه رمانها و داستانهای دیگری، در عین حال که ممکن است از واقعیات الهام و بهره بگیرد، هیچیک از حوادث و شخصیتهای آن حقیقی نیستند و علیرغم شباهت بعضی از آنها با حوادث و شخصیتهای حقیقی، داستان مطلقاً ساخته و پرداخته ذهن و احساس و دریافت و سلیقهها و داوریهای آگاهانه و ناخودآگاه نویسنده است.»
یادداشت شخصی
بارها و بارها گفت روایت را بخوان. از نوجوانی مادر روایت و چشمهایش را در کتابخانه گذاشت که بخوانم. اما علاقه من به ادبیات ترجمه آنقدر زیاد بود که سراغشان نرفتم. همیشه حس میکردم از حجم سیاهی ادبیات ایران اذیت میشوم.
اما هفته گذشته روایت بزرگ علوی را به دست گرفتم. فکر کنم الان و در 34 سالگی زمان مناسبی برای خواندن کتاب بود. الان که دغدغه اصلاحات را متوجه میشوم. الان که میدانم اگر ما به شرایط بیتفاوت باشیم نسل بعد هزینهای معادل جانشان باید پرداخت کنند.
به جرات میگویم که روایت بزرگ علوی یکی از روانترین داستانهایی است که در طول زندگی کوتاهم خواندهام. حتی اگر با کمترین سرعت ممکن هم کتاب را بخوانید کمتر از یک هفته خوانش آن طول خواهد کشید.
روایت بزرگ علوی را باید در زمان درست خواند. برای من این زمان الان بود.
دیدگاهتان را بنویسید