پژواک آوای درون

پژواک آوای دوران

نویسنده: دیوید گمل - ترجمه: سهیلا فرزین‌نژاد

برگرفته از کتاب پژواک آوای دوران:

کاریش وار اسب پونی خود را وادار به چهار نعل تاختن کرد و افرادش را به دشت برد. خیلی جلوتر می‌توانست هیکل کشتی سیاه را در مقابل یخ سفید و اندام‌های کوچک پشه مانندی را روی خود یخچال ببیند. چرا آن‌ها مرتب به روی یخ باز می‌گشتند؟ دنبال چه می‌گشتند؟ این سوالاتی بود که وقتی اسبش پیوسته فاصله‌ی بین او را با ساحل کمتر می‌کرد. در ذهنش زیرورو می‌شد. دو سال پیش یک کشتی درست مثل همین در خلیج لنگر انداخته بود. کاریش وار و یکصد نفر از افرادش موقعی رسیدند که کشتی لنگرش را جمع کرد و به طرف شمال به راه افتاد. تنها چیزی که عشایر توانستند روی يخ پیدا کنند، سوراخ بود، درست مثل جای تیرک چادر. و دیگر هیچ. او و افرادش مدتی در آن اطراف به جستجو پرداختند. اما چیزی نبود که پیدا کنند. خیلی متحیر کننده بود.

به ساحل که نزدیک می‌شد. سرعتش را کم کرد. بازویش را بالا برد تا ببست نفر افرادش هم از او پیروی کنند. چشمان تیره و کنجکاو کاریش‌وار با دقت روی یخ چرخيد و آن را بررسی کرد. توانست فقط یک مرد مو آبی ببیند، مردی کوچک اندام با ریش دو شاخه‌ی آبی. بقیه افرادی معمولی بودند. کاریش‌وار عصبی بود. افسانه‌هایی درباره‌ی سلاح عظیم مو آبی‌ها وجود داشت. کمانی که تیرهای نور به داخل بدن دشمنان می‌فرستاد و سوراخ سوخته و سیاه بزرگی روی سینه‌ی جنگجویان ایجاد می‌کرد و سپرهای سینه‌ی برنزی را منفجر و تکه تکه می‌کرد.

برگرفته از فیدیبو:

ذهن بشر جاودان طلب است. هیچ فردی مرگ را دوست نداشته و ندارد. از آغاز تاریخ بشریت انسان‌ها با هر قوم و نژادی به دنبال راز‌های جاودانگی بوده‌اند. این راه هیچگاه بشر را به زندگی جاودان نرسانیده، بلکه به کام مرگ نیز کشانده است.

کتاب پژواک آوای دوران، توسط نویسنده نام آشنا دیوید گمل به رشته تحریر درآمده‌است. این رمان فانتزی در سال 1997 چاپ و منتشر شد. کتاب پژواک آوای دوران به بررسی فرضیه تاریخ جایگزین می‌پردازد. داستان پژواک آوای دوران بروی زندگی و نابودی آتلانتین‌ها Atlanteans تمرکز دارد. همانطور که در دیگر داستان‌های دیوید گمل به تشابهات مردم و حوادث تاریخی با افسانه‌ها پرداخته می‌شود، در این داستان هم این جریان وجود دارد. قهرمانان آتلانتیس، آواتارها هستند. آواتارها یک امپراطوری بزرگ و قدرتمند را برای خود دارند. آواتارها نامیرا و جاودان بوده و مانند پادشاهان زندگی می‌کنند. حتی اگر امپراطوری آنها در حال نابودی باشد، زندگی جاودانشان از طریق بلورهای جادویی تضمین شده‌است. در داستان پژواک آوای دوران، آواتارها نژاد جاودانه‌ای از انسان‌ها هستند. اما یک شب زمانی که دو قمر در آسمان هویدا شدند، تمامی قلمروشان واژگون می‌شود. در این زمان ارتش ملکه کریستال شرور به قلمرو آواتارها هجوم می‌آورند…

نظر ریحانه

کتاب را خیلی قدیم‌ها خوانده‌ام. شاید حدود سال ۸۴-۸۵ بود که مادرم این کتاب را برایم هدیه گرفت. از کتاب چیزی به یاد ندارم، تنها حس زیبای هدیه گرفتن، رفت و آمدهای مداوم مادر به کتابفروشی برای خرید آخرین کتاب‌های چاپ شده ادبیات فانتزی یادگار آن روزها در ذهنم است.

نظر سینا

هنوز نخوانده‌ام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 2 =